اعتقاد ما این است، پیامبر اکرم الگوی کامل اسلام در همه زمینهها است؛ مخصوصاً الگوی تحول. من میخواهم یک مروری به تاریخچه پیامبر اسلام داشته باشم تا ببینیم که این تحولی که به عنوان یک الگو هست، چه مسیری طی کرده و چگونه به نتیجه رسیده است. پیامبراکرم(ص) در سن چهل سالگی مبعوث میشوند ولی […]
اعتقاد ما این است، پیامبر اکرم الگوی کامل اسلام در همه زمینهها است؛ مخصوصاً الگوی تحول. من میخواهم یک مروری به تاریخچه پیامبر اسلام داشته باشم تا ببینیم که این تحولی که به عنوان یک الگو هست، چه مسیری طی کرده و چگونه به نتیجه رسیده است.
پیامبراکرم(ص) در سن چهل سالگی مبعوث میشوند ولی زمانی که مبعوث میشوند گویا از قبل برنامهریزی شده بود. یعنی همینطوری اتفاقی نبود که یکدفعه جبرئیل نازل شود و بگوید شما پیغمبر شدید، اگر اینطوری باشد پس هر کسی را میتوانند پیغمبر کنند. در حالی که یک برنامهریزی قبل از بعثت بوده است.
خداوند در قرآن می فرماید: ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر اینکه از میان قومش و با زبان و فرهنگ قومش باشد، در واقع شخصی باشد که مورد اقبال باشد؛ ولو اینکه حرفهای او را نمیپذیرفتند ولی نمی توانستند به او ایرادی بگیرند. پیامبر گویا قبل از شب مبعث، چهل سال تحت تعلیم و تربیت بوده است، دقیقاً در دوره جاهلیت خدا روی او کار کرده است. او را آماده کرده است. لذا در قبل از اسلام، تا چهل سالگی، کارهایی که شما از پیغمبر سراغ دارید، همه نشان میدهد که حضرت تحت یک برنامه و تربیت و آموزش قرار داشته است.
به هر حال مجموعه رفتار و گفتار و کردار و حسن و سلوک و احترامی که به دیگران میگذاشتند، احترامی که به عقاید مختلف در مکه میگذاشتند. همه اینها نشان میدهد که گویا پیامبر تحت یک آموزش و یک برنامهریزی قرار داشته است.
در مکه قبل از اسلام، یهودی، مسیحی، مشرک و بتپرست بود. ۳۶۰ بت در خانه کعبه بود ولی پیامبر سابقه نداشت که به کسی توهین کند، فحش بدهد، بد بگوید، بداخلاقی کند. حتی به بتها جسارت نمیکرد. این خیلی اهمیت دارد. گویا اصلاً یک برنامهای هست برای اینکه ایشان بتواند به مقصد نهایی برسد.
همه این چیزها دست به دست هم میداد که خداوند رسالتش را به حضرت ابلاغ کرد که از امروز مأموری که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»، با نام خدا حرکت کنی. قیام توحیدی را در بین همین مردم شروع کنی.
دلیل علنی نکردن هیچجا نیامده است، وقتی تحلیل میکنیم، میبینیم یک رسالت بزرگی میخواهد اتفاق بیفتد، آرام آرام باید به مردم گفته شود. به هر حال آمادگی قبلی نبود، نیاز به برنامهریزی داشت. میخواهد یک تحول بزرگی اتفاق بیفتد و نیاز به زمینه سازی دارد.
«وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین» برو به اقوام، عشیره و نزدیکانت ابلاغ کن، یک سؤال این است که در این سه سال پیامبر چکار میکرده است؟ سه سال چیز کمی نیست. اصلاً چرا سه سال؟ اینها رمز و رازهایی است که یک بخشی از آن را عقل انسان میفهمد.
حضرت ابلاغ میکند و ابلاغ او هم بسیار حساب شده و دقیق است، برای اینکه پیامبر برنامهریزی دارد، میخواهد یک تحول ایجاد کند. الآن حاکمیت قریش، حاکمیت شرک وبتخانه است؛ یعنی بزرگترین بتخانه در کعبه است. اصلاً مکه شهر بتها است. خانه توحید بوده ولی بیشترین بتخانه در کعبه بوده است. در این شهر حضرت برنامهریزی یک تحول را در پیش میگیرد.
پیامبر به محض اینکه رسالتش را علنی می کند درآن جلسه غوغایی میشود. یک عدهای همانجا اعتراض میکنند، یک عدهای جلسه را ترک می کنند و موضعگیریها علیه حضرت شروع میشود. از فردا توطئهها، تهدیدها و تحقیرها شروع میشود.
پیامبر مأمور تحول است. آیا او در این شرایط میتواند پاسخ بدهد؟ اگر کسی به او ناسزا گفت، حضرت باید جواب او را بدهد؟ اگر کسی به او سنگ زد، او هم به او سنگ بزند؟حتی در تاریخ نیامده که پیامبر متعرض بتها شده باشد. در این جامعه مأمور است که تحول ایجاد کند. در این جامعه اصلاً ظرفیت نیست ولی حضرت بنا است که ظرفیت ایجاد کند. بنا است که این تهدیدات را به فرصت تبدیل کند و از این فرصت برنامه اش را انجام دهد.
در آیه قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: «أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» اعراض کن. یک مقدار کناره بگیر. با آنها درگیر نشو. اعراض کن؛ یک برنامه تحولی است. یعنی شما اگر واقعاً میخواهید تحول ایجاد کنید نمیتوانید بروید با همه درگیر شوید. یک مقدار کنار بکشید. بگذار فحش بدهند. بگذار هر چه میخواهند به تو بگویند، خاکستر روی سرت بریزند، سنگ به تو بزنند، طرفداران تو را شکنجه کنند. لذا «أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» برنامه بسیار مهمی است.
پس از علنی کردن رسالت پیامبر، کار به جایی می رسد که به پیامبر پیشنهاد میدهند که یک سال ما میآییم مثلاً مسلمان میشویم، یک سال هم تو بیا مشرک شو، بالاخره با هم تعامل کنیم. یعنی بهترین پیشنهاد آنها این بوده است. این را وقتی به او میگویند سوره کافرون نازل میشود. به پیامبر خدا اخطار میدهد اصلاً نزدیک این پیشنهاد نشو. بگو «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ» چیزهایی که شما قبول دارید من قبول ندارم. بتپرستی شما را من هرگز قبول نمیکنم. «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دین». من دینم برای خودم، شما هم دینتان برای خودتان.
این نوع تفکر در برنامهریزی تحول پیامبر بسیار مهم است، یعنی یک کسی برنامهریزی کرده و می خواهد این شبه جزیره را متحول کند. آنها هم این طرف نمیآیند. یک چنین پیشنهادی هم دارند. بهترین و عاقلانهترین کار این است که درگیر اینها نشوی. وقتی نمیپذیرند، این مسیر را رها کن، برو سراغ برنامه بعدی. و این برنامهریزی پیامبر خیلی زیبا و جالب است.
درطول این ۱۳سال پیامبر در کنار قریش، در کنار خطرناکترین و جاهلترین آدمهای تاریخ، با برنامهریزی زیرساختهای فکری یک تمدن را طراحی میکند. برنامهریزی پیامبر در قرآن گزارش شده است. یعنی مجموعه کارهایی که خداوند به پیامبر میگوید این کار را نکن، اینطوری با آنها رفتار نکن. با آنهااخلاق به خرج بده. وقتی مجموعه اینها را کنار هم بگذاریم، میبینیم که عجب دستورالعملی و الگویی، و پیامبر چقدر حسابشده و با برنامه پیش رفته است.
در بعضی از سورهها اینطور گزارش شده که میگوید یا رسول الله برنامهریزی را ادامه بدهید. میگوید به لحاظ فکری، اعتقادی و ایدئولوژی، بنیادهای فکری تازه مسلمانها را تقویت کن. مأموریت تو این است که اینها را محکم کنی. اعتقادات آنها قوی شود، باورشان به توحید، به قیامت، به اصول دین در همه عرصهها را تقویت کن و این کار بزرگی است که اتفاق میافتد. در اکثر سورههای مکّی این بُعد تقویت میشود .
پیامبر هر چه جلو می رود فشارها دشمن سنگین میشود از این طرف هم برنامهریزیهای پیامبرسنگینتر میشود. در یک مرحلهای خداوند شروع میکند به گزارشها و تجربههایی از انبیای گذشته. داستان و قصه انبیاء را به پیامبر میگوید. مثلاً داستان حضرت موسی دقیقاً داستانی است که صفر تا صد آن داستانهای سیاسی است. هفتاد سال حضرت با فرعون مبارزه کرده است، دعوت و تبلیغ کرده است و نهایتاً خداوند او را نجات داده است. خداوند میفرماید که این داستان عبرتی است برای شما،« فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» اینها اصلاً یک آموزش سیاسی برای ارتقای بینش یک کسی است که میخواهد تحول ایجاد کند.
در مرحله سوم خداوند سریع به پیامبر میگوید که تو هم وارد عمل شو. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ». این داستانهایی که به تو گفتیم، این آموزشی که به تو دادیم برای این بود که تو هم تحول ایجاد کنی. بنابراین رسماً به پیامبر میگوید که دیگر وارد عمل شو، بایست، مقاومت کن و تحول ایجاد کن.
در برخی از سورهها مخصوصاً سورههای آخر مکه، دقیقاً این سه بُعد آموزش داده میشود. یعنی یک برنامه تحولی به این سه چیز نیاز دارد، امام راحل هم وقتی میخواست در ایران تحول ایجاد کند، اولین چیزی که لازم بود، باید مردم را به لحاظ اعتقادی آشنا میکرد. بینش را بالا میبرد. آموزش میداد. جامعه به یک رشد و بلوغی میرسید. شما ببینید روزی که امام را تبعید کردند، خیلی اتفاق خاصی نیفتاد ولی روزی که همان امام تبعیدی برمیگردد، آگاهی و بینش مردم چقدر زیاد شده است.
بعد از این مراحل کاربه یک جایی میرسد که پیامبر دیگر تصمیم میگیرد که باید کاری کرد. اینها را که میگویم در واقع مفهوم آیات قرآن هست. آگاهی بالا رفته است، تجربه خوبی در اختیارشان هست، شرایط هم آماده هست، مسلمانها هم همه آماده هستند که یک تحول ایجاد شود. یعنی مسلمانانی که به شعبابیطالب تبعید شدند، وقتی برگشتهاند کسانی هستند که آماده تحول هستند.
پیامبر میبینند که در مکه، آن تحولی که مورد نظر هست فعلاً ظرفیتش نیست. لذا نمایندگانی را به مناطق دیگر می فرستند تا ببینند این تحول را از کدام نقطه باید ادامه دهند. پس از بررسیها شهر مدینه مقصد هجرت پیامبر اکرم(ص) شد.
اینها برنامهریزی است. پشت این تصمیم ها فکر و اندیشه است. نقطه استراتژیک مدینه برای هدف بعدی بسیار مهم بود. اگر پیامبر به جای دیگر میرفت، معلوم نبود که موفق میشد. لذا مدینه انتخاب میشود، این کاملاً برنامهریزی شده و حساب شده است. هجرت اتفاق میافتد و هجرت یک نقطه تاریخی میشود. هجرت در تاریخ اسلام و در برنامهریزی تحولی پیامبر آنقدرمهم بود که مبدأ تاریخ شد؛ در حالی که ۱۳ سال قبل آن هم بخشی از اسلام است.
گویا هر تحولی یک «راهبرد هجرت» میخواهد. اگر امام راحل هم به ترکیه و نجف تبعید نمیشد، اگر در کنار حرم امیرالمؤمنین نمیرفت تاآنجا برنامهریزی کند، واقعاً معلوم نبود این اتفاق بزرگ بیفتد. نجف برای تحول امام بسیار تأثیرگذار بود. مدینه و هجرت پیامبر هم در تحول بزرگ ایشان بسیار تأثیرگذار بود.
این کار برای ایجاد پایگاه و ارتباط مردمیاش بسیار مهم بود. مسجد در مدینه دارالاماره بود، پیامبر کارهای سیاساش را آنجا انجام میداد، محل بسیج مردم برای جنگها و برنامه های دیگر بود. محل قضاوت ها بود، محل سؤال و جوابها و مسائل دینی و آموزش و… بود. همه اینها در مسجد انجام میشد.
آشتی و پیمان اخوتی که پیامبر در مدینه ایجاد کرد فوقالعاده اساسی و مهم بود. یک بخشی از این مردمی که مهاجر بودند، از بیرون به آنجا رفته بودند، با اهالی خود مدینه، بین اینها اخوت برقرار کرد برای آنها تازگی داشت که برای اولین بارعقد اخوت بخوانند.
پیامبر همه این کارها را انجام میدهد و در واقع یک نظام اجتماعی متناسبی شکل میگیرد،مدینه میشود مرکز حکومت اسلامی با همه ابعاد و زوایای آن و انقدر اقتدار و هویت پیدا میشود که از این به بعد جنگهایی علیه ایشان ایجاد می کنند. خود آن جنگها هم بسیار مهم هستند. جنگ در انسجام ووحدت ملی، در ایجاد تعصب و در تثبیت اعتقادات خیلی تأثیر دارد. جنگ بدر و احد پیش می آید و تأثیر شکست در احد بیشتر از پیروزی در بدر بود.
مجموعه این اقدامات نشان دهنده این است که پیامبر به سمت یک تحول اساسی پیش میرود یعنی تک تک این ریزهکاریهای دورۀ مکه و این تحولاتی که در مدینه دارد اتفاق میافتد، پیامبر را آماده میکند برای اینکه در شبهجزیره تحول ایجاد کند. پایگاه قدرت را آنچنان قوی کرده است که آرام آرام به سمت این میرود که ما باید این تحولی که در مدینه ایجاد شده را گسترش بدهیم.
پس از آن پیامبر به چند کشور و امپراطوری بزرگ دنیای آن روز نامه مینویسد و اینها را دعوت به اسلام میکند. حالا ببینید یک مسیر تحولی در پیش گرفته شده و به جایی رسیده که یک انسان کم کم جنبش سیاسی ایجاد میکند، این جنبش گسترش پیدا میکند، آرام آرام تبدیل به یک نظام سیاسی میشود. پیامبر در سالهای آخر عمرش نامههایی که به این طرف و آن طرف مینویسد، همه را دعوت میکند و فکر آینده هست، فکر جانشین خودش هست و برای آینده هم برنامهریزی میکند.
همه اینها حرکت پیامبر اسلام را به عنوان یک الگویی از تحول نشان میدهد که میشود بر اساس آن برنامهریزی کرد و البته همه اینها باید دقیق بازسازی و تبدیل به نمادها و نشانههایی شوند؛برای اینکه بدانیم که یک تحول از چه نقطهای شروع می شود. همۀ این فراز و فرود، فرایند، کارکرد، اهداف، عملکردها، نقش انسانها و نقش نیروهای کلیدی در برنامه پیامبر فوقالعاده جدی است و به عنوان یک الگویی در تحول انقلاب اسلامی باید بازسازی شود. این الگو وجود دارد و باید به آن تأسی کرد همانطوری که خود خداوند هم میفرماید که « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» پیامبر اسوه و نمونه و الگو بود؛ الگویی که شما به آن تأسی کنید و از آن عبرت بگیرید.