تاریخ: ۰۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۱
1

دختر ۱۶ساله برای رهایی از ازدواج اجباری، مایع شوینده خورد

او گفت:مادرم را دو سال پیش به‌دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی […]



او گفت:مادرم را دو سال پیش به‌دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی به گریه‌های من می‌گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی به چه قیمتی با فردی که هیچ گونه علاقه‌ای به وی ندارم و او شرایط کاری مناسبی هم ندارد و فعلاً سرباز است و خانواده‌اش از لحاظ فرهنگی با ما متفاوت بودند باید ازدواج کنم؟ جدا از همه اینها من قصد ادامه تحصیل داشتم و اصلاً آمادگی ازدواج نداشتم.التماس‌های بی‌فایدههر چقدر به مادر نامزدم التماس کردم من نمی‌خواهم ازدواج کنم، او اصرار داشت که فعلاً با هم بیرون بروید تا شاید مهر او به دلت بنشیند و پدرم گفت اگر یک بار دیگر به او بگویم او را نمی‌خواهم مرا تا سرحد مرگ می‌زند و دیگر به خانه راهم نمی‌دهد و من از ترسم نتوانستم حتی این مسأله را برای دایی‌هایم بگویم.آنها پدرم را می‌شناسند و می‌دانند که چه آدم لجباز و یک دنده‌ای است و چون از اختلاف مادرم و پدرم در گذشته خبر دارند و می‌دانند حتی علت مرگ مادرم به خاطر عدم رسیدگی به مادرم و درگیری‌های بیش از حد آنها بوده است، حتماً فکری برایم می‌کردند ولی باز سکوت کردم تا اینکه به فکر دومین خودکشی افتادم.کابوس ازدواجیک بار دیگر زمانی که مادرم تازه فوت کرده بود از دست رفتارهای پدرم سفید کننده را سر کشیدم ولی انگار نه انگار. این بار هم چاره‌ای جز خودکشی نداشتم وقتی قرار بود به زور پای سفره عقد بنشینم. ازدواج با کسی که هیچ علاقه‌ای به او نداشتم. کابوس زندگی با آن پسر مدام در مقابل چشمانم آرامش را از من گرفته بود و نمی‌دانستم با این شرایطی که برایم ایجاد شده بود چه کار کنم. دلم تنگ شده بود برای مادرم اگر او زنده بود مانع کار پدرم می‌شد. من دوست داشتم درس بخوانم که به دانشگاه بروم تا به آرزوهایم برسم اما با این تصمیم اجباری پدرم باید با پسری ازدواج می‌کردم که هیچ اراده و تصمیمی از خود نداشت و گوش به فرمان مادرش بود. او درست مانند یک روبات عمل می‌کرد. وقتی در ذهنم تصور می‌کردم که با این پسر فاتحه تمام آرزوهایم خوانده خواهد شد، نتوانستم تاب بیاورم و تصمیم گرفتم با خوردن جرم‌گیر به زندگی و بخت سیاه‌ام پایان بدهم.۲۳۳۰۲

منبع خبر «» است و اخبار فوتبال در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 18834 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  09226987277  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه اخبار فوتبال مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
برچسب های :

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرتان را بیان کنید